نامه ای به او



گفته بودم بی تو میمیرم ولی اینبار نه

گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه

هرچه گویی دوستت دارم بجز تکرار نیست

خو نمیگیرم به این تکرار طوطی وار نه

تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا

دوست دارم همدمت باشم ولی سربار نه

قصد رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان

بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه

گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی

آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه


میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیز

میکنی گاهی فراموشم ولی انکار نه

سخت میگیری به من با این همه از دست تو

میشوم دلگیر شاید، نازنین بیزار نه

گه مرا پس میزنی گه باز پیشم میکشی

آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه


خط رو پیشونیم چشمای بارونیم

دستای لرزونم پاهای بی جونم

روح سر گردونم گلای ایونم

حتی چوب سیگارم فندک تب دارم

دوست دارن برگردی


خنده غمگینم پلکای سنگینم

الکل تو خونم خونه زندونم

خونه متروکم گلای گلدونم

بار روی دوشم شونه داغونم

دوست دارن برگردی


تو آن عهدی که با من بسته بودی

مگر بهر شکستن بسته بودی

تو سنگین دل چرا از روز اول

نگفتی دل به رفتن بسته بودی


بغضهای پنهونم چشمای گریونم

حال خوب و بدمو به چشات مدیونم

خیلی دل تنگ توام نمیخوای برگردی؟



تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی

تو بارون نموندی که دلگیری این هوا رو بفمی

تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم

دل تنگ نبوده میخندی تا از حس دلتنگی میگم


تو تنها نموندی که حال دل بیقرارو بفهمی

عزیزت نرفته که تشویش سوت قطار بفمی

تو از دست ندادی بفهمی چیه ترس از دست دادن

جای من نبودی بدونی چیه فرق بین تو و من


تو هیچوقت نرفتی لب جاده تا انتظار و بفهمی

پریشون نبودی که نگذشتن لحظه ها رو بفهمی

تو اونی که رفته چی میدونی از غصه جای خالی

من اونم که مونده چی میدونم از قصه بیخیالی


تو عاشق نبودی که درد دل عاشقا رو بفهمی

تو بارون نموندی که دلگیری این هوا رو بفمی

تو گریه نکردی برای کسی تا بدونی چی میگم

دل تنگ نبوده میخندی تا از حس دلتنگی میگم


دلم برات تنگ شده دارم دیوونه میشم

تا وقتی که نبینمت آروم نمیشم

بین ما هر دیواری باشه برمیدارم

فاصله عمرم که باشه کم نمیذارم

بغض ترانه و دلم هر دو شکسته

چشام به در منتظر نگات نشسته

باور نمیکنم فراموشت شدم من

گواه دلتنگی من ترانه هامن


تویی که بودی و هستی و موندی همیشه کنار ترانه من

واسه موندن و خوندن از عشق و ستاره تو شدی بهانه من


دیگه نه نمیخوام که ببینم نیستی پیشم

دیگه خنده زورکی سخته برام راضی نمیشم

دیگه دوری تو مثل سم چرا نمیفهمی

نذار حس کنم عاشق من نیستی و بی رحمی

دیگه بی پرو بالی برده امونم جونم

دیگه خنده زورکی سخته گلم نمیتونم

بار دوریتو عمریه هیچی نگفتم بردم

دیگه خسته شدم بس که تو خلوت شب مردم


تویی که بودی و هستی و موندی همیشه کنار ترانه من

واسه موندن و خوندن از عشق و ستاره تو شدی بهانه من





از این زندگی خالی، منو ببر به اون سالی

که تو اسممو پرسیدی، به روزی که منو دیدی

به پله های خاموشی، که با من روبرو میشی

یه جور زل بزن انگاری،  نمیشه جشم برداری


منو ببر به دنیامو، به اون دستا که میخوامو

به اون شبا که خندونم، که تقدیرو نمیدونم


از این اشکی که میلرزه، منو ببر به اون لحظه

به اون ترانه شادی، که تو یاد من افتادی

به احساسی که درگیره، به حرفی که نفس گیره

از این دنیا که بی ذوقه، منو ببر به اون موقع


منو ببر به دنیامو، به اون دستا که میخوامو

به اون شبا که خندونم، که تقدیرو نمیدونم


از این دوری طولانی، منو ببر به دورانی

که هر لحظه تو اونجایی، زیر بارون تنهایی

منو ببر به اون حالت، همون حرفا همون ساعت

به اندوه غروبی که، به دلشوره خوبی که

تو چشمام خیره میمونی، به من چیزی بفهمونی


منو ببر به دنیامو به اون دستا که میخوامو

به اون شبا که خندونم که تقدیرو نمیدونم


من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند

تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا

در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن

تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی


دست من نیست

 اگه اینقدر دلم هواتو داره

اگه نمیتونه تنهات بذاره

توکه خوب میدونی نداره چاره

دست من نیست

اگه بارون میاد یادت میفتم

به کسی از تو من چیزی نگفتم

اگه دستات بیاد باز میشه مشتم


بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره

دل بی کس من یاری نداره

دل من میل دلداری نداره

خودتو دادی تنهایی یادم

نشست روی دلم غصه عالم

مگه میشه نریزه اشک آدم

مگه میشه که من یادت نباشم

دیگه این دل بلد نمیشه راشم

یه جوری زخم زدی نمیشه پاشم


بخواب دنیا کسی با من دیگه کاری نداره

دل بی کس من یاری نداره

دل من میل دلداری نداره



یه روزی میاد که دیگه دلت برام نریزه

که یادت نیاد تولد من چند پاییزه

هر کدوم از ما کنار یکی دیگه خوشبخته

چیزی که امروز باورش واسه هر دومون سخته


یه روزی میاد سالی یه بارم یاد هم نیایم

از گذشتمون جز فراموشی هیچ چیزی نخوایم

از تو فکر ما خاطراتمون میتونه رد شه

بدون اینکه حتی یه لحظه حالمون بد شه


فکر نکردن به خاطراتمون رو بلد میشیم

میبینیم همو از کنار هم ساده رد میشیم

انگار نه انگار به من میگفتی بی تو نابودم

انگار نه انگار یه روزگاری عاشقت بودم


میبینیم همو اونم یه جا که غرق احساسیم

با هر کی باشیم نباید بگیم همو میشناسیم

برای اینکه حتی یه لحظه سمت هم نیایم

میری و میرم بی خداحافظی بدون سلام



پای تو نشستم ببین که آخرش چی شد

آرزوهای قشنگم واسه تو سهم کی شد

دلمو شکستی و رفتی پی کار خودت

اینا تقصیر توئه و اون دل بیمار خودت


خیلی دلم ازت پره بدجوری از تو دلخوره

یه روز تلافی میکنه دل از دل تو میبره

قلبمو پس فرستادی خوب خودتو نشون دادی

من خودمم خسته شدم پاشو برو تو آزادی


میدونستم مزه عشقم دلتو میزنه

دل تو یه تیکه سنگ خب محال بشکنه

تورو دست کم گرفتم که این شد آخرش

هنوزم خاطرت اینجاس بیا بردار ببرش


خیلی دلم ازت پره بدجوری از تو دلخوره

یه روز تلافی میکنه دل از دل تو میبره

قلبمو پس فرستادی خوب خودتو نشون دادی

من خودمم خسته شدم پاشو برو تو آزادی



چقدر هی کز کنم این گوشه دنیا که چی

گذاشته رفته ولم کرده خب حالا که چی

چقدر این خود خوری لعنتی آبم کنه

به جهنم که میخواد خورد و خرابم کنه


به جهنم که نمیتونم یه شب با فکر آسوده بخوابم

چش بازار و درآوردم با این انتخابم

به جهنم که تموم نمیشه بعد از تو  عذابم


چقدر آزار ببینم سر کارای تو

چقدر آبرومو از دست بدم پای تو

به جهنم که الان کی اومده جای من

به جهنم که کسی نیومده جای تو


به جهنم که نمیتونم یه شب با فکر آسوده بخوابم

چش بازار و درآوردم با این انتخابم

به جهنم که تموم نمیشه بعد از تو  عذابم


کجای این جنگل شب

پنهون میشی خورشیدکم

پشت کدوم سد سکوت

پر میکشی چکاوکم


چرا به من شک میکنی

من که منم برای تو

لبریزم از عشق تو و

سرشارم از هوای تو


دست کدوم غزل بدم

نبض دل عاشقمو

پشت کدوم بهانه باز

پنهون کنم هق هقمو


گزیه نمیکنم نرو

آه نمیکشم بشین

حرف نمیزنم بمون

بغض نمیکنم ببین


سفر نکن خورشیدکم

ترک نکن منو نرو

نبودنت مرگ منه

راهی این سفر نشو


نذار که عشق منو تو

اینجا به آخر برسه

بری توو مرگ من از

رفتن تو سر برسه


گریه نمیکنم نرو

آه نمیکشم بشین

حرف نمیزنم بمون

بغض نمیکنم ببین


نوازشم کن و ببین

عشق میریزه از صدام

صدام کن و ببین که باز

غنچه میدن ترانه هام


اگر چه من به چشم تو

کمم قدیمیم گمم

آتشفشان عشقم و

دریای پر تلاطمم


گریه نمیکنم نرو

آه نمیکشم بشین

حرف نمیزنم بمون

بغض نمیکنم ببین


گیرم رگ خواب تو توی دستاشه

گیرم مثل من باشه مغرور و عاشق

گیرم مثل حرفاشه گیرم دوست اندازه خودم

که عاشقت شدم


ای داد بیداد

داره باز اون لحظه رو یادت میاد

چشماتو بستی چشمامو یادت بیاد

اگه حتی نخوای دیگه هر کی بگه عشق

 منو یادت میاد


من از قلبم تورو خط زدم راحت برو

دیوونه بازیه من بد عادت کرد تورو

بد دوست دارم ولی کم نمیارم تورو

من از قلبم تورو خط زدم راحت برو

دیوونه بازیه من بد عادت کرد تورو

بد دوست دارم ولی تنها میذارم تورو


میشم مثل پروانه پر میزنمو
میرم دیگه هر جا که منو میفهمنو
میرم واسه حرفای تلخی که درد داره
میفهممت آره بی رحم خاطره
ای داد بیداد
داره باز اون لحظه رو یادت میاد
چشماتو بستی چشمامو یادت بیاد
اگه حتی نخوای دیگه هر کی بگه عشق
 منو یادت میاد

من از قلبم تورو خط زدم راحت برو

دیوونه بازیه من بد عادت کرد تورو

بد دوست دارم ولی کم نمیارم تورو

من از قلبم تورو خط زدم راحت برو

دیوونه بازیه من بد عادت کرد تورو

بد دوست دارم ولی تنها میذارم تورو



دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده


دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

تنها مدارا میکنیم دنیا عجب جایی شده


هر شب تو رویای خودم  آغوشتو تن میکنم

آینده این خونه رو با شمع روشن میکنم


در حسرت فردای تو تقویممو پر میکنم

هر روز این تنهایی رو، فردا تصور میکنم


هم سنگ این روزای من، حتی شبم تاریک نیست

اینجا به جز دوری تو، چیزی به من نزدیک نیست


هر شب تو رویای خودم، آغوشتو تن میکنم

آینده این خونه رو، با شمع روشن میکنم


از کوچه های خیس گیشا تا کافه های گرم دربند

از برج میلاد کمی کج تا کوه مغرور دماوند

از روزهای خنده بازی تو پارک ساعی ریسه رفتن

شب زیر عطر گیج بارون دور تئاتر شهر گشتن

تهران بدون تو تهران بدون تو فقط سردرد داره

هر کوچه ای اسم تو هر کوچه ای اسم تو یادم میاره

شبها پیاده تو ولیعصر رو هر درختی اسم ما بود

ماهی که میرقصید رو آب تعبیر خواب جمعه ها بود

بازی نور و سایه و اشک تهران من تهران بیدار

بازم دارم هزیون میبافم بازم دلم تب داره انگار

تهران بدون تهران بدون تو تو فقط سردرد داره

هر کوچه ای اسم تو هر کوچه ای اسم تو به یادم میاره


وقتی باد آروم آروم موتو نوازش میکنه

طبیعت وجودتو اینقدر ستایش میکنه

وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد

برای داشتن چشمای تو خواهش میکنه


اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم


وقتی شب فقط میاد برای خوابیدن تو

خورشید از خواب پا میشه تنها واسه دیدن تو

وقتی که چشمه حریص واسه لمس تن تو

یا که پیچک آرزوشه بشه پیراهن تو


اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم


وقتی هر پرنده  به عشق تو پرواز میکنه
عشق تو حتی طبیعت و هوس باز میکنه
وقتی تو قلب خدا اینهمه جا هست واسه تو
چرخ گردون واسه تو گردش آغاز میکنه

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم

اینهمه عاشق داری چطور حسودی نکنم



سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمیکنی

جور و جفا بکن اگر مهر و وفا نمیکنی

زخم دگر بزن به دل مرهم اگر نمی نهی

درد دگر بده اگر خسته دوا نمیکنی

عهد هر آنچه میکنی وعده به هر که میدهی

عهد ز یاد میبری وعده وفا نمیکنی


تیر غمم زدی به جان تا که به خون نشانیم

هر چه کنی بکن دلا زان که خطا نمیکنی


پرنده قشنگی بود و پر زد

رفیق روز تنگی بود و  پر زد

خیال کردم  دلش دنبال عشقه

پی خوش آب و رنگی بود و پر زد


اگه سکه دو رو داره اسیر دست بازار

نه عشقی داره تو کارش نه مهری داره بازارش

تو که سکه نبودی یار بودی 

به ظاهر عاشق و غمخوار بودی

منو گمراه کردی وای بر من 

تو هم افسونگر و مکار بودی


 خیال کردم که تو فصل بهارم

بهار و یار و قلب بی قرارم

خیال کردم که تو فصل بهشتم

از این بهتر نمیشه سرنوشتم

پرنده رفت و گل پژمرد و دل مرد

پرنده رفت و عشق و باخودش برد


اگه سکه دو رو داره اسیر دست بازار

نه عشقی داره تو کارش نه مهری داره بازارش

تو که سکه نبودی یار بودی 

به ظاهر عاشق و غمخوار بودی

منو گمراه کردی وای بر من 

تو هم افسونگر و مکار بودی


چطور پنهون میکردی از من اون روتو

چطور پنهون میکردی عطر گیسوتو

منی که عطر گیسوتو به یک دنیا نمیدادم

چی شد من عاقبت از چشم مشتاق تو افتادم


اگه سکه دو رو داره اسیر دست بازار

نه عشقی داره تو کارش نه مهری داره بازارش


به دلم افتاده دوباره، تورو میبینم

شب و روز به خودم میگم آره، تورو میبینم

همه میگن بر نمیگردی، همه گمراهن

میدونم که حقیقت داره، تورو میبینم

 

هنوزم جات خالیه برگرد، منو آروم کن

نبودت بد حالیه برگرد، منو آروم کن

شنیدم گفتی که هنوزم، منو دوست داری

عزیزم این عالیه برگرد، منو آروم کن

 

هنوز یه چیزی تو که نیستی کمه توی خونم

کجایی باز بیای و سر بذاری روی شونم

یه شهرو دارم پی چشمای تو میکشونم

گناه من چی بوده کاش بگی منم بدونم

 

نه به خاطر تو

 که به خاطر حال خودم

تورو توی خیال خودم 

میبینم که برای ابد شده چشم سیاهت مال خودم

مال خودم

 

هنوز یه چیزی تو که نیستی کمه توی خونم

کجایی باز بیای و سر بذاری روی شونم

یه شهرو دارم پی چشمای تو میکشونم

گناه من چی بوده کاش بگی منم بدونم


اه به این حال بد روزای تاریک و سرد

رفت کسی که منو به خودش آلوده کرد

ای که دادی به باد قلبمو با اون نگات

ترک شدن تو دلم تک تک اون خاطرات

دست بکش از سرم ای دل نابود من

غرق کن این عاشق و شهر مه آلود من

فکر نکن فاصله عشق تو کم میکنه

بغض ببین بعد تو داره خفم میکنه

 

دنیارو گشتم باز آروم آروم 

تنهای تنهام باز زیر بارون

از وقتی چشمام از چشمت افتاد

بارون گرفت و بندم نمیاد

 

تهرانو گشتم تهران دودی

دنیارو گشتم اما نبودی

ای اولین عشق تو ای آخرین یار

دیونه ی من خدانگهدار

 

باز میفته تبت مثل خوره تو تنم

هی یه چیزی بگو وقتی صدات میزنم

بد مریضت شدم اگه میتونی بیا

خوب نمیشم ببین بی تو به این زودیا

درد میگره سرم تا خود صبح هر شبو

مشت به مشت میخورم قرصای لامصبو

سال به سالم بیاد عشق تو پاییزه باز

عشق از این فاصله ام زهرشو میریزه باز

 

دنیارو گشتم باز آروم آروم 

تنهای تنهام باز زیر بارون

از وقتی چشمام از چشمت افتاد

بارون گرفت و بندم نمیاد

 

تهرانو گشتم تهران دودی

دنیارو گشتم اما نبودی

ای اولین عشق تو ای آخرین یار

دیونه ی من خدانگهدار


تو در فتنه از حد به در کردی

تو با من ز بد هم بدتر کردی

ز سوی نگاه تب آلودت

من تشنه را تشنه تر کردی

-------

پس از آرزوها پس از جستجوها

ندانی که ای مه چه ها کردم

تو را بین خوبان جدا کردم

صدا را به دل مبتلا کردم

ته کوچه نامت صدا کردم

خطا کردم ای مه خطا کردم

تو را با شبم آشنا کردم

-------

تو درد مرا از درون میکشی

تو من را به موج جنون میکشی

به حرف تب و تاب و تن تنها

مرا تا رگ ارغنون میکشی

-------

پس از آرزوها پس از جستجوها

ندانی که ای مه چه ها کردم

تو را بین خوبان جدا کردم

صدا را به دل مبتلا کردم

ته کوچه نامت صدا کردم

خطا کردم ای مه خطا کردم

تو را با شبم آشنا کردم


دلی رو زیر پا گذاشتی

که قبل تو شکستگی داشت

حال من عاشق

به کی به جز تو بستگی داشت

تهش واسه منو تو چی داشت

 

یه گوشه از تمام دنیا

تو قلب تو برای من بود

کفر ولی میگم

چشای تو خدای من

شروعت انتهای من بود

 

عشقم این روزا

هوای تو هوامو بد کرده

یکی برات دوباره تب کرده

باور کن

عشقم باور کن

که باورم نمیشه تنهایی

میبینمت هنوزم اینجایی

باور کن

 

دلتنگی یعنی تو

دلشوره یعنی تو

تو بی من میمیری

میمیرم من بی تو

 

عشقم این روزا

هوای تو هوامو بد کرده

یکی برات دوباره تب کرده

باور کن

عشقم باور کن

که باورم نمیشه تنهایی

میبینمت هنوزم اینجایی

باور کن


باید تورو پیدا کنم، شاید هنوز هم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بی تاب منی بازم منو خط میزنی

باید تورو پیدا کنم، تو با خودت هم دشمنی

 

کی با یه جمله مثل من میتونه آرومت کنه

اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنه

دلگیرم از این شهر سرد، این کوچه های بی عبور

وقتی به من فکر میکنی حس میکنم از راه دور

 

آخر یه شب این گریه ها سوی چشامو میبره

عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره

باید تورو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی

 

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی

محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

 

باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست

باید تورو پیدا کنم هر روز تنها تر نشی

راضی به با من بودنت حتی از این کمتر نشی


دنیام تاریکه همرنگ چشماشه

لعنت به اونی که الان باهاشه

لعنت به اونی که قلبش رو سنگ کرده

اونی که دنیامو میدون جنگ کرده

لعنت به شبهایی که بی تو سر میشه

لعنت به قلبی که دیونه تر میشه

لعنت به دنیا و لعنت به این حالم

لعنت به مردی که با تو پدر میشه

هر کاری میکردم نشم فراموشت

لعنت به حسی که گفتم در گوشت

لعنت به پاییز و لعنت به تابستون

لعنت به هر فصلی که سر میکنی با اون

لعنت به آبان و روزای بارونی

لعنت به حالی که دلواپس اونی 

 

لعنت به احساسی که کم نشد اصلا

لعنت به سه تامون هم تو هم اون هم من


خوابتو دیدم و بازم، دلتنگمو بی تاب

دیگه کارم شده هر شب، هی میپرم از خواب

هر چی گفتم نرو واسه تو فرقی نکرد

رفتی گفتی بهم، دنبالم هیچ جا نگرد

منم و حال بدو من نمیدونم

چی اینقدر عوضت کرد

دل دیونه بی تو نمیتونه وای دل تنگم

رفت که برگرده اینا همش درده وای دل تنگم

نم بارونو خاطره هامونو دیگه تو نیستی

هر جا وایسادم یاد تو افتادم دیگه تو نیستی

همه میگن بیخیال شو اگه رفت غصه نداره

تو دلاشون ولی میگن حق داره بیچاره

تو که نیستی ولی بازم دوست داره قلبم

هر چی برگردم از اول رو تو دست میذاره قلبم

دل دیونه بی تو نمیتونه وای دل تنگم

رفت که برگرده اینا همش درده وای دل تنگم

نم بارونو خاطره هامونو دیگه تو نیستی

هر جا وایسادم یاد تو افتادم اما تو نیستی

 


دیگه باید بری اگه حال دلمون بده

آخه مگه این رابطه چه گلی به سرمون زده

بیا دیگه باور کن بینمون هیچ حسی نیست

این تاثیر داروی بی حسی نیست

ما زبون همو بلد نشدیم آخر

نیستمت شاید نکنی باور

 

مرگ یه بار شیون یه بار

سخته ولی برو منو راحت بذار

نشد که بشه خب نخواستی بشه

مگه قلب من دیگه تا کجاها میکشه

 

وقتی قلبت هنوزم پی نیمه اشه

حیف بمونی بسازی و تهش نشه

آدم حریص اگه اقیانوسم سر بکشه

باز تشنشه

 

مرگ یه بار شیون یه بار

سخته ولی برو منو راحت بذار

نشد که بشه خب نخواستی بشه

مگه قلب من دیگه تا کجاها میکشه


چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم نا شکیباست

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

 

خیالت گرچه عمری یار من بود

امیدت گرچه در پندار من بود

بیا امشب شرابی دیگرم ده

زمینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

 

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست

ندیدی جانم از غم ناشکیباست

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم

 

دل دیوانه را دیوانه تر کن

مرا از هر دو عالم بیخبر کن

بیا امشب شرابی دیگرم ده

ز مینای حقیقت ساغرم ده

چرا رفتی چرا من بیقرارم

به سر سودای آغوش تو دارم


بهشتم گم شده بر باد رفته

صدام کن اسم من از یاد رفته

صدام کن بی صدات از دست میرم

نذار از ترس تنهایی بمیرم

 

دلم آواز کولی وار میخواد

دلم آغوش گندم زار میخواد

من از دلبستگیها زخم خوردم

دلم یه عشق بی آزار میخواد

 

خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود

خون من از گوشه چشم تو راه اتفاده

خواب دیدم سایه ای بود که همراهی نداشت

توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت

 

چه حالی حس پر کشیدن

یه دریا رو یه جرعه سر کشیدن

با چشم بسته آدمها رو دیدن

به تو قبل از دوراهی ها رسیدن

 

چه بد حالیه حس بی پناهی

زمین افتادن از بی تکیه گاهی

تصور کردنهای اشتباهی

رسیدن از سیاهی به سیاهی

 

خواب دیدم آسمون از چشم ماه افتاده بود

خون من از گوشه چشم تو راه افتاده بود

خواب دیدم سایه ای بودم که همراهی نداشت

توی خوابم یه فرشته بالهاشو جا گذاشت


در نگاهت

لیلی خود پیدا نکردم

با خجالت

از چشم تو گلایه کردم

 

از خود چه بیخود میکند

نگاه تو هی میبرد 

صبر مرا

 

مجنونتم ای همنشین

لیلی من یکدم ببین

حال مرا

 

از دریا نترسانم که من در قلب تو جان میدهم

دریا بشی زیبای من غرق نگاهت میشوم

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست

من که به تو رو میزنم تنها به شوق دیدن توست

 

دیوانه

مرا به دست کی سپردی

دیوانه

رفتی مرا با خود نبردی

 

این عشق شد زندان من

 این درد شد درمان من

رویای تو پایان ندارد

قلبم بلند پرواز شد از چشم تو آغاز شد

ترسی از این طوفان ندارم

 

از دریا نترسانم که من در قلب تو جان میدهم

دریا بشی زیبای من غرق نگاهت میشوم

مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست

من که به تو رو میزنم تنها به شوق دیدن توست

 

دیوانه

مرا به دست کی سپردی

دیوانه

رفتی مرا با خود نبردی

 


رفت آن سوار کولی

با خود تو را نبرده

 

شب مانده است و با شب

تاریکی فشرده

کولی کنار آتش

رقص شبانه ات کو 

شادی چرا رمیده

آتش چرا فسرده

 

رفت آنکه پیش پایش

دریا ستاره کردی

چشمان مهربانش

یک قطره ناسترده

 

میرفت و گرد راهش

از دود آه تیره

نیلوفرانه بر باد

پیچیده تاب خورده

 

سودای همرهی را

گیسو به باد داده

رفت آن سوار و با خود

یک تار مو نبرده


بماند که خواب و خیال من آشفته کردی

بماند که با جان و روح و روانم چه کردی

بماند که چشمان تو جز عاشق ندارد

بماند که هیچ عاشقی حال منطق ندارد

 

بماند که میشد کنارم بمانی نماندی

بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی

همه دلخوریهای ریز و درشتم بماند

غروری که آن را به پای تو کشتم بماند

 

بماند که لبخند تو با محبت عریب است

بماند که چشم من از خنده ات بی نصیب است

بماند که گاهی امیدی به این زندگی نیست

بماند که لبخند و آرامشم دائمی نیست

بماند که در دوریت فکر راحت ندارم

بماند که به فاصله از تو عادت ندارم

مرا دم به دم به جنون میرسانی بماند

چه راحت همه مستیم میپرانی بماند

 

بماند که میشد کنارم بمانی نماندی

بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی

همه دلخوریهای ریز و درشتم بماند

غروری که آن را به پای تو کشتم بماند


رفیفم چی بگم بارونه حالم

مثل اشکای من رو شونه تو

میترسم سر بذارم رو دستات

یهو سقفش بریزه خونه ی تو

 

یه وقتایی چقدر کم میشه مرحم

همون وقتا چه درد دل زیاده

یه وقتایی میخوای دیونه باشی

میبینی توی شهر عاقل زیاده

 

جدایی با جدایی فرق داره

یکی با عشق اومد خسته تن رفت

یکی اونه که من از دست دادم

گمون کردم خودش از دست من رفت

 

شکستن با شکستن فرق داره

گاهی بغضت شکسته چکه میشی

گاهی سنگی به شیشت میزنن که

با هر تکه هزاران تکه میشی

 

چقدر خالی شده آغوشم از عشق 

مثل کوهی که از یک دشت میره

همین آهوی زیبای تو بیشه

زمستونم اگه برگشت میره

 

میرم دنبال رد پایی در برف

میبینم آب شد جاری شده رود

دلم تنگه برای هر چی که نیست

دلم تنگ برای هر چی که بود

 

جدایی با جدایی فرق داره

یکی با عشق اومد خسته تن رفت

یکی اونه که من از دست دادم

گمون کردم خودش از دست رفت

 

شکستن با شکستن فرق داره

گاهی بغضت شکسته چکه میشی

گاهی سنگی به شیشه ات میزنن که

با هر تکه هزاران تکه میشی


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها